غم دیرین و حسرت یک خانواده
- شناسه خبر: 1070
- تاریخ و زمان ارسال: 23 اردیبهشت 1403 ساعت 01:47
- منبع: روابط عمومی ستاد دیه استان تهران
- بازدید : 221
- نویسنده: مدیر سایت
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است
از صدایش غم می بارد. انگار خیلی سال است که صدایش لحن شادی ندارد. صدای مددکار ستاد دیه را می شنود: می توانید بخشی از مبلغ بدهی را خودتان پرداخت کنید؟ زن جوان با بغض جواب می دهد: من همین یک برادر را در دنیا دارم. خودم مستأجر هستم و برادرم حتی پول پیش یک خانه را هم ندارد و قبل از رفتن به زندان، در خانه من می ماند!
چرا برادرت زندانی است؟
برای پاسخ سوالم به گذشته های دور برمی گردد، زمانی که به رضا التماس می کرد ارثیه نه چندان زیاد مادری اش را برای کار خوب و پردرآمد استفاده کند: وقتی مادرم فوت کرد، خانه اش را فروختیم. یعنی همه خاطرات تلخ کودکی را… پول آن بین من و برادرم تنی و برادر و خواهر ناتنی تقسیم شد. خیلی زیاد نبود، من و شوهرم آن را به پول پیش خانه اضافه کردیم ولی رضا گفت می خواهد در بازار برای کار خرید و فروش استفاده کند.
به رضا گفتم این پول تنها شانسش است و نباید بیغدار به آب بزند ولی او خیلی ادعای تجارت داشت و در جریان همین شروع کار، متأسفانه از یک نفر نیز پول قرض کرد ولی خیلی زود همه این سرمایه کوچک را از دست داد!
پدرت فوت کرده؟
بله، البته بود و نبودش فرقی ندارد. پدرم سال 68 زمانی که من فقط پنج سال داشتم و رضا 3 ساله بود، ما را تنها گذاشت و دنبال یک زندگی دیگر رفت.
با مادرت اختلاف داشت؟
بله، البته من خیلی کوچک بودم ولی دعواهای آن موقع مثل یک کابوس در سرم می چرخد! البته خواهر و برادر ناتنی من بچه های مادرم از ازدواج اولش هستند. هر چهار بچه در یک خانه زندگی می کردیم و به نظر من زن و مردی که با هم اختلاف دارند و قرار نیست یک عمر کنار هم زندگی کنند، نباید بچه به دنیا بیاورند و در آتش اختلافات خودشان بیندازند.
زندگیتان بعد از رفتن پدرت چه طور بود؟
مادرم از همسر اول و بعد دومش جدا شده بود. ما چهار بچه در کنار هم طوری زندگی می کردیم که هنوز بعد از سال ها نمی توانم کتک هایی که من و رضا می خوردیم فراموش کنم. مادرم کارمند یک وزارتخانه بزرگ بزرگ بود و در طول روز ما چهار بچه تنها می ماندیم. ما دو تا کوچکتر بودیم و باید زور می گفتند. به طور کلی من و رضا کودکی سختی را پشت سر گذاشتیم.
وقتی فوق دیپلم ریاضی را گرفتم مادرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و در سال 94 مرا به زور پای سفره عقد نشاند. هنوز هم نمی دانم چرا این کار را کرد. شوهرم بیست سال از من بزرگتر بود. زن اولش را طلاق داده و دو دختر داشت که تازه ازدواج کرده بودند و با این که من از دخترهایش کوچکتر بودم، اجازه نداد بچه دار شویم.
شغل همسرت چیست؟
شغلش آزاد است. کار ساخت وساز که ممکن است یک ماه کار کند و چند ماه بیکار باشد.
مریم از ازدواج اجباری اش راضی نیست. شوهری که بیست سال اختلاف سنی دارد، بچه نمی خواهد و با کوچکترین بحثی به باد کتک می گیرد.
برمی گردیم به موضوع زندانی شدن رضا: مادرم در سال 96 فوت کرد. هزینه مراسم از پس انداز خودش تأمین شد. مدتی بعد خانه را فروختیم ولی همان طور که گفتم رضا هم ارثیه کوچکش را بر باد داد و هم خودش قرض کرد که در مقابل بدهی، دو سفته هر کدام به مبلغ 85 میلیون تومان داده بود که شاکی مدتی پس از سررسید طلبش یکی از سفته ها را به اجراء گذاشته و گفته با دریافت صدمیلیون رضایت می دهد.
هیچ کدام از بستگانتان امکان کمک ندارند؟
بستگانی نداریم. مادرم خواهر و برادری نداشت، یک عمو دارم که وقتی برای فوت مادرم به او زنگ زدم، فقط یک جمله تسلیت گفت و مراسمش هم نیامد. به طور کلی با هیچ کس رفت و آمدی نداشتیم. خواهر و برادر ناتنی هم به شدت از من و رضا متنفر بودند و بعد از مرگ مادرمان، هیچ بهانه ارتباطی نداریم. خانه را هم فوری فروختند که دیگر من و رضا را نبینند.
مریم دستمال کاغذی را در دستش مچاله می کند و با صدایی که آهسته تر شده، ادامه می دهد: رضا هیچ پولی نداشت. چند باری که به خانه مان آمد، از سر و وضعش فهمیدم در خیابان می خوابد. گفتم پیش ما بمان تا بتوانی دوباره روی پایت بایستی. همسرم حرفی نزد چون… چون مادرم مریض بود، می خواستم به خانه اش بروم و او را به بیمارستان ببرم ولی شوهرم اجازه نداد و مادرم در تنهایی بر اثر سکته فوت کرد… خودش هم می داند که هرگز به خاطر این کارش نمی توانم ببخشمش… به همین دلیل وقتی گفتم رضا جز من کسی را ندارد و باید با ما زندگی کند، حرفی نزد!
حالا رضای 38 ساله که جز خواهرش مریم کسی را در این دنیا ندارد، به خاطر بدهی در ندامتگاه تهران بزرگ به سر می برد. گوشی همراه مریم به صدا در می آید، رضا از زندان با او تماس گرفته، خواهرش به او قول می دهد دنبال کار آزادی اش باشد. نامه استعلام ستاد دیه را بگیرد و به دادگاه ببرد. جواب که آمد، مبلغ دقیق بدهی راه را برای کمک هموار می کند. نیکوکاران چه حضوری و چه تلفنی با این مرکز ارتباط دارند و در کار نیک و آزادی زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد پیشقدم، خواهر می رود و پشت سر تنهایی، حسرت و غم دیرینش، امید به باز شدن در زندان دارد تا برادرش را یک بار دیگر سر سفره ببیند.
خیرین و نیکوکارانی که قصد کمک به آزادی زندانیان جرایم غیر عمد را دارند همواره میتوانند از طریق شماره کارت 6037991899675916 در این امر خیر سهیم باشند. همچنین در صورت تمایل ضمن مراجعه حضوری به ستاد دیه استان تهران واقع در خیابان کریمخان زند، خیابان سنایی، اعرابی 5، پلاک 19، طبقه اول، شماره تلفن 88861992با نحوه ارسال کمکهای مالی و آزادی زندانیان استان آشنا شوند.