طمع پول یک شبه زندگیمان را بر باد داد
درج ادعاهای متهم یا محکوم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است. فرحناز به دنبال راه نجاتی به ستاد دیه استان تهران آمده است. قرار بود شوهرش یک شبه پولدار شود و بین فامیل و در و همسایه سری بلند کند ولی چرخ روزگارشان بر خلاف امیدهایشان چرخید. حالا شوهر فرحناز زندانی است و پسرش گرفتار بیمارستان و دوا و دارو! یحیی 21 ساله و من هفده ساله بودم که سر سفره عقد نشستیم. پسرعمهام بود. از بچگی همدیگر را دوست داشتیم و زندگیمان با عشق شروع شد. یحیی صبح با...
خدا کند بعد از من، پسرم راه درستی برای زندگی انتخاب کند
درج ادعاهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است. عصا به دست، با قدمهای کوتاه و نفسهای خسته وارد ستاد دیه استان تهران میشود. گرمای مرداد شهر کلافهاش کرد، دستمالی از جعبه روی میز برمیدارد و خود را روی اولین صندلی میاندازد: ستاد دیه اینجاست؟ و وقتی جواب مثبت میشنود، می گوید: ببین در این سن کارم به اینجا کشیده که باید در به در خیابانها شوم! پدرجان برای چه آمدهای؟ پسرم به حرفم گوش نکرد. من خیرش را میخواستم و نصیحت میکردم. هر هشت بچهام یک طرف، این پسر...
مهریه؛ دوام یا پایان زندگی!
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/ هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است به گزارش پایگاه اطلاعرسانی زندانهای استان تهران، به منظور آشنایی مخاطبان با فضای زندانها، درد دلهای زندانیان و خانوادههای آنان و همچنین برخی از اتفاقات این حوزه که میتواند گامی برای کمک و یاری باشد، از این پس داستان یک اتفاق در این پایگاه منتشر خواهد شد. زن با صدای لرزان میپرسد: یعنی میشود برای برادرم کاری کرد؟ به خدا خسته شدهایم از بس به این و آن رو انداختهایم. اسمش فرزانه است، خواهر بهروز که در جستجوی راه نجاتی...
صندوقهای خانگی و قصه تکراری ناآگاهی به قانون
درج ادعاهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است اولین بار وقتی سجاد را دیدم، سه ماهه بود. پدر و مادرش او را نمیخواستند. عمّه سجاد همسایه دخترعموی مادرم بود. میدانست که من چه قدر دلم میخواهد بچّه داشته باشم. چرا پدر و مادرش او را نمیخواستند چون موهایش رنگدانه نداشت، بعضی پدرها و مادرها بچه معلول ذهنی خود را با عشق بزرگ میکنند، اما این پدر و مادر که بویی از مهربانی نبرده بودند، تنها به دلیل سفیدی رنگ موهایش، هیچ علاقهای به آن کودک معصوم نداشتند! سجّاد را...
تاوان یک تجارت ناشیانه
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است زن به زحمت از پلههای پلاک 19 کوچه اعرابی پنج بالا میرود. اینجا ستاد دیه است، جایی که نیکوکاران دست زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد را میگیرند. زندگی روی خوش را از او و خانوادهاش برگردانده است. مددکاران ستاد هر روز او را میبینند. اول صبح به دادگاه میرود و هر ساعتی جوابی بگیرد به اینجا میآید و از همان دم در ورودی نفس نفسزنان دست به در و دیوار و صندلی میگیرد تا خود را پشت میز آقای میرزایی برساند و...
کمربند نجاتی که نباید باز میشد
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است محمد زیر لب آواز میخواند و تراشههای نورانی در هوا میچرخیدند و تا به زمین برسند خاموش میشدند. این آخرین آوازش بود. لحظاتی بعد صدای فریادهای کارگران و اهالی محل و بعد آژیر آمبولانس! شش ماه از سقوط مرگبار محمد میگذشت که پزشکان دستگاهها را باز کردند و با تأسف سری تکان دادند. ابراهیم یاد روزی میافتد که محمد چند بار با او تماس گرفت و التماس کرد کاری سر ساختمان به او بدهد. حالا ابراهیم کارگر سر میدان است. صبح...