
صندوقهای خانگی و قصه تکراری ناآگاهی به قانون
صغری بعد از مرگ ناگهانی شوهرش، چند صندوق خانگی باز کرد؛ صندوقهایی که قرار بود گره از مشکلات همسایهها باز کند اما گره بزرگی به زندگی خودش انداخت. وامهایی که گرفتند و آدمهایی که رفیق نیمهراه شدند و نتیجهاش زنی است پشت دیوارهای ندامتگاه شهر ری و مددکارانی که برای نجات او با شانزده نفر روبرو هستند.
مشاهده خبر »
تاوان یک تجارت ناشیانه
عفّت زنی است که همسر و تنها فرزندش درگیر تجارت ناشیانه دامادشان شده؛ هرچه داشتند را بابت بدهکاری او دادند و طلبکار اصلی که در پرداخت این بدهیها به آنان کمک کرده بود، حالا شاکی است. داماد فراری شده و اکنون جواب بیمعرفتی وی را این سه نفر میپردازند. پدر و دختر زندانی هستند و عفت به دنبال رهایی آنان از زندان است.
مشاهده خبر »
کمربند نجاتی که نباید باز میشد
سومین طبقه از ساختمانی نیمهکاره، پسرجوانی که بر فراز اسکلت این ساختمان آهنها را به همدیگر جوش میداد. خسته از کار، کمربند نجاتش را باز کرد. کار در حال پایان بود. آهنهای قسمت بالکن اگر تمام میشد، کارگران آجرها را بالا میانداختند و شکل کلی کار نمایان میگشت.
مشاهده خبر »- 1
- 2













