کمربند نجاتی که نباید باز میشد
درج ادهای متهم به معنای رد یا تأیید آن نیست/هر گونه استفاده و کپی با ذکر منبع امکانپذیر است محمد زیر لب آواز میخواند و تراشههای نورانی در هوا میچرخیدند و تا به زمین برسند خاموش میشدند. این آخرین آوازش بود. لحظاتی بعد صدای فریادهای کارگران و اهالی محل و بعد آژیر آمبولانس! شش ماه از سقوط مرگبار محمد میگذشت که پزشکان دستگاهها را باز کردند و با تأسف سری تکان دادند. ابراهیم یاد روزی میافتد که محمد چند بار با او تماس گرفت و التماس کرد کاری سر ساختمان به او بدهد. حالا ابراهیم کارگر سر میدان است. صبح...